[ تو درخشان ترین ستاره در آسمان قلب منی ] پارت ۴۵
ویو ا.ت : خورشید در اومدع بود .. چشامو باز کردم کع تتو های روی بدن کوک جلوی چشم اومد .. ینی چی ¿¿
خاستم پاشم کع دیدم کوک منو کشید سمت خودش
ا.ت : کوکک .. بیداری ¿¿ 😑😐
کوک : ارع .. چشای قشنگت کجارو میبینه ¿¿ 😈🤭
ا.ت : ایشششش .. چرا وقتی میدونی خوشم میاد باز میپرسیی ¿¿ 😒😑
کوک : کع خشت میادد 😈 .. راستی گفته بودی 🤭 .. یادم رفته بودد 😈😪😌
ا.ت : هعیی😐😑 .. خب حالا ولم کن میخام برم .. اصلا چرا توع لباس نداری ¿¿
کوک : عهه همی الان گفتی خوشت میاد کع 😑 .. حالا کجااا ¿¿ .. بغلم بمون
ا.ت : بلاخره .. خببب حالا ولم کن کارر دارممم ..
کوک : چ کاری ¿¿
ا.ت : ب توع چعع ¿¿ .. ولم کنننن
کوک ولم نمیکردد و هی منو میکشید ب سمت خودشش
کوک : عهه .. ب من چع ¿¿ خیییلی دوس داری بازز
ا.ت : خببب حالا ولم کن من دلم درد میکنهه
کوک : اوو .. پس برا این میخا بری
ا.ت : ارع .. حالا کع فمیدی ولم کن
بلاخره ولم کرد و گذاشتم رو تخت
تا خاستم پاشم .. خیمه زد رومم
ا.ت : کوکک .. میخامم برمم .. برو اونورر
و با هر زوری کع داشتم هلش دادم اونور .. ولی اصلا تکون نخورد 😑😐
کوک : توع گفتی نمیتونم فعلا باهات .. اهم کنم ولی نگفتی کع نمیتونم اینو بچشم 😈
و چونمو بالا برد و انگشتش رو روی لبم کشید 😬🙄
[ دیگع خودتون بفمید .. کوک هم ب زبون نیاوردد .. میخایم من بیارمم ¿¿ 😪 ]
ویو کوک : وضعیت بدی بوددد .. اون لباش اول صبی خییلی تحریکم کردع بودد و نمیتونستم خودمو کنترل کنم .. باید میبوسیدمشش
چونشو گرفتم نزدیکش شدم
ا.ت : کوکک ولم کنن .. الان نععععع
کوک : ولی اتفاقا الان وقتشهه
و بوسیدمش
ویو ا.ت : و بلاخره جناب کوک بوسیدم 😐 .. بد جور میبوسیدم .. من اصلا همراهی نمیکردم کع یهو گوشه ی لبم رو گاز گرفت و من فمیدم اگه همراهی نکنم .. چی سرم میاد 😪😑😶
پسس همراهیش کردم ..
همینجور کع داشت میبوسیدم یهو در بازز شددد🙄😬😱
واییییی بدبخت شدممممم
خاستم پاشم کع دیدم کوک منو کشید سمت خودش
ا.ت : کوکک .. بیداری ¿¿ 😑😐
کوک : ارع .. چشای قشنگت کجارو میبینه ¿¿ 😈🤭
ا.ت : ایشششش .. چرا وقتی میدونی خوشم میاد باز میپرسیی ¿¿ 😒😑
کوک : کع خشت میادد 😈 .. راستی گفته بودی 🤭 .. یادم رفته بودد 😈😪😌
ا.ت : هعیی😐😑 .. خب حالا ولم کن میخام برم .. اصلا چرا توع لباس نداری ¿¿
کوک : عهه همی الان گفتی خوشت میاد کع 😑 .. حالا کجااا ¿¿ .. بغلم بمون
ا.ت : بلاخره .. خببب حالا ولم کن کارر دارممم ..
کوک : چ کاری ¿¿
ا.ت : ب توع چعع ¿¿ .. ولم کنننن
کوک ولم نمیکردد و هی منو میکشید ب سمت خودشش
کوک : عهه .. ب من چع ¿¿ خیییلی دوس داری بازز
ا.ت : خببب حالا ولم کن من دلم درد میکنهه
کوک : اوو .. پس برا این میخا بری
ا.ت : ارع .. حالا کع فمیدی ولم کن
بلاخره ولم کرد و گذاشتم رو تخت
تا خاستم پاشم .. خیمه زد رومم
ا.ت : کوکک .. میخامم برمم .. برو اونورر
و با هر زوری کع داشتم هلش دادم اونور .. ولی اصلا تکون نخورد 😑😐
کوک : توع گفتی نمیتونم فعلا باهات .. اهم کنم ولی نگفتی کع نمیتونم اینو بچشم 😈
و چونمو بالا برد و انگشتش رو روی لبم کشید 😬🙄
[ دیگع خودتون بفمید .. کوک هم ب زبون نیاوردد .. میخایم من بیارمم ¿¿ 😪 ]
ویو کوک : وضعیت بدی بوددد .. اون لباش اول صبی خییلی تحریکم کردع بودد و نمیتونستم خودمو کنترل کنم .. باید میبوسیدمشش
چونشو گرفتم نزدیکش شدم
ا.ت : کوکک ولم کنن .. الان نععععع
کوک : ولی اتفاقا الان وقتشهه
و بوسیدمش
ویو ا.ت : و بلاخره جناب کوک بوسیدم 😐 .. بد جور میبوسیدم .. من اصلا همراهی نمیکردم کع یهو گوشه ی لبم رو گاز گرفت و من فمیدم اگه همراهی نکنم .. چی سرم میاد 😪😑😶
پسس همراهیش کردم ..
همینجور کع داشت میبوسیدم یهو در بازز شددد🙄😬😱
واییییی بدبخت شدممممم
۲.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.